باران احساس
این روزها
باران چشمانم
امانم نمی دهد.
باید سقف احساسم را
ایزوگام کنم...
فهیمه صفاریه
این روزها
باران چشمانم
امانم نمی دهد.
باید سقف احساسم را
ایزوگام کنم...
فهیمه صفاریه
جشن عشق من و توست...
و من ۵ بار
صورتت را بوسه می زنم
تا قلب عاشقم
برروی صورتت
حک شود .
نگران نباش مهربانم ...
این روزها هیچکس
نگاه وارونه ندارد ....
فهیمه صفاریه
مرا به نام بخوان
تا از هجوم دلتنگی
به سلامت
رد شوم .
ای روزها سپیدهای عاشقانه ام را
در شومینه اتاقم می سوزانم
شاید
گرمای عشقت
بار دیگر
زمستان دلم را
تابستانی کند.
فهیمه صفاریه
باران می بارد و تو
باران می بارد و عشق
باران می بارد و دلتنگی
خیس دلتنگی عشق تو می شوم .
فهیمه صفاریه
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم
عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو روز مباداست
آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند
آیینه ها که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشه ای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه..
دیوارهای تو همه آیینه اند
آیینه های من همه دیوارند...
قیصر امین پور